قسمت غربی سرزمین گیلان آن سوی رودیان. مقابل بیه پیش یا این سوی رودیان. یکی از دو قسمت سابق سرزمین گیلان. قسمت شرقی سفیدرود را بیه پیش می گفتند و مرکزش لاهیجان بود و قسمت غربی را بیه پس و مرکزش رشت بود. بیه در لغت محلی بمعنی رود است. (دائره المعارف فارسی). آن سوی رودیان. (یادداشت لغتنامه). و رجوع به تاریخ مغول ص 312 شود
قسمت غربی سرزمین گیلان آن سوی رودیان. مقابل بیه پیش یا این سوی رودیان. یکی از دو قسمت سابق سرزمین گیلان. قسمت شرقی سفیدرود را بیه پیش می گفتند و مرکزش لاهیجان بود و قسمت غربی را بیه پس و مرکزش رشت بود. بیه در لغت محلی بمعنی رود است. (دائره المعارف فارسی). آن سوی رودیان. (یادداشت لغتنامه). و رجوع به تاریخ مغول ص 312 شود
حرکت با جمیع کسان و دارائی از ناحیه ای به ناحیۀ دیگر. (فرهنگ فارسی معین). - بنه کن رفتن، با تمام خدم و حشم و کسان و اموال بمکان دیگر نقل کردن. از جایی بجایی کوچ کردن و رفتن با تمام دارایی و خدم و حشم. از بیخ و بن برکندن و قطع علاقه کردن از جایی
حرکت با جمیع کسان و دارائی از ناحیه ای به ناحیۀ دیگر. (فرهنگ فارسی معین). - بنه کن رفتن، با تمام خدم و حشم و کسان و اموال بمکان دیگر نقل کردن. از جایی بجایی کوچ کردن و رفتن با تمام دارایی و خدم و حشم. از بیخ و بن برکندن و قطع علاقه کردن از جایی
پنج دیه نزدیک بهم از نواحی مروالرود از نواحی خراسان بود که در ابتدا مجزا بود و سپس بتدریج بر اثرعمران بهم متصل گردید و هر کدام بمنزلۀ محله ای از آن باشد. یاقوت گوید: بسال 617 هجری قمری پیش از تسلطتاتار بر خراسان و کشتار مردم آن سامان آنجا را ترک کردم در حالی که از آبادترین بلاد خراسان بودند. و اما بعد حملۀ مغول به چه صورت درآمد نمیدانم. و معرب آن فنج دیه است. و منسوب بدان فنجدیهی است. سمعانی منسوب بدانجا خمقری مخفف خمس قریه آورده و گاه منسوب آن بتخفیف پندهی گفته شده است. (از معجم البلدان) ، قفل کردن. تنکیل. (فرهنگ فارسی معین)
پنج دیه نزدیک بهم از نواحی مروالرود از نواحی خراسان بود که در ابتدا مجزا بود و سپس بتدریج بر اثرعمران بهم متصل گردید و هر کدام بمنزلۀ محله ای از آن باشد. یاقوت گوید: بسال 617 هجری قمری پیش از تسلطتاتار بر خراسان و کشتار مردم آن سامان آنجا را ترک کردم در حالی که از آبادترین بلاد خراسان بودند. و اما بعد حملۀ مغول به چه صورت درآمد نمیدانم. و معرب آن فنج دیه است. و منسوب بدان فنجدیهی است. سمعانی منسوب بدانجا خمقری مخفف خمس قریه آورده و گاه منسوب آن بتخفیف پندهی گفته شده است. (از معجم البلدان) ، قفل کردن. تنکیل. (فرهنگ فارسی معین)
دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز. سکنۀ آن 346 تن. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات و حبوب و پنبه است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز. سکنۀ آن 346 تن. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات و حبوب و پنبه است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
فرد یا افرادی از قشون که در اردوگاه برای حفظ بنه مانند. حارس بنه. حافظ بنه مانند بنه در جنگ. پایندۀ بنه. - امثال: وقت مواجب سرهنگ است، وقت جنگ بنه پا. (یادداشت بخط مؤلف). بنه پاینده. آنکه بنۀ قشون را نگهبانی کند. (فرهنگ فارسی معین)
فرد یا افرادی از قشون که در اردوگاه برای حفظ بنه مانند. حارس بنه. حافظ بنه مانند بنه در جنگ. پایندۀ بنه. - امثال: وقت مواجب سرهنگ است، وقت جنگ بنه پا. (یادداشت بخط مؤلف). بنه پاینده. آنکه بنۀ قشون را نگهبانی کند. (فرهنگ فارسی معین)